اخراجی های 270
وجوب برکناری دکتر بشیریه ، دکتر سمتی و ... چه قانونی و چه غیر قانونی ، موجب امتنان مسئولین دانشگاه است . چه اینکه این اساتید و شاگردان ، دانشکده و فضای فکری آن را ارث مسلم پدر خود فرض کرده و برای پس گرفتن آن عریضه و بیانیه چاپ می کنند . انگار این اساتید " جزیره ثبات " دانشگاهند که با رفتنشان شیرازه ی امور از هم می پاشد و دانشگاه بی دانشگاه !
آنها و امثالهم قریب به هفتاد سال در این دانشکده مشغول تدریس و فعالیت بوده اند . آنان در این هفتاد سال چه گلی به سر این کشور زدند و به درد کجای این مملکت خوردند که حالا برخی در سوگ رفتنشان سینه چاک می کنند ؟ آنها جز تربیت شاگرد برای بازسازی و بازتولید افکارشان (؟!) چه کرده اند ؟ کم نیستند اساتید گروه علوم سیاسی که همه با افتخار می گویند : " لیاقت شاگردی بشیریه و فلانی وبهمانی را داشتیم و اکنون هم افتخار استادی شما را "! 1 این دور باطل تا کی باید ادامه پیدا کند ؟ اگر ما نخواهیم که افتخار شاگردی این اساتید را داشته باشیم چه کسی را باید ببینیم ؟
" ما نمی خواهیم همیشه شاگرد و دنباله رو بمانیم بلکه می خواهیم به جایی برسیم که در مبادلات علمی تاثیر گذار باشیم ." (بیانات رهبر در دیدار با اساتید دانشگاه – مهر 86 )
تا کی باید شاهد قلدربازی های نوچه های فکری (اعم از استاد و دانشجو ) این گنده لات های درجه یک افکار غربی باشیم ؟ به خودتان نگیرید ، کم نبودند اساتید ی که در دوره ی اصلاحات و تحت ریاست دکتر فرجی دانا از این دانشکده و دانشگاه اخراج شدند و بوی تعفن این دانشکده باعث شد که آنها حتی از کنارش هم رد نشوند . این دانشکده دیگر تحمل این را ندارد که روی دیوار کسانی یادگاری بنویسد که هفتاد سال صورتش را با سیلی سرخ نگه داشته اند و نمی گذارند که کس دیگری وارد آن بشود .
آن زمان که آقای بشیریه برای چند سال می رود و پشت سرش را هم نگاه نمی کند ، مریدانش کجا بودند که جای خالی اش را احساس کنند ؟ چرا نامه ی فدایت شوم نمی فرستادند که برگرد ؟ این دانشکده و بسیاری از دانشجویانش که تعدادشان هم کم نیست ، خواهان اساتید جدید و دگراندیشی هستند که این چرخه ی فکری کور را به چالش کشیده و با ارائه نظرات نو و بومی جانی تازه در این خرا ب آباد بدمند . نیاز به گفتن نیست که این نیاز آنقدر مهم است که ریاست محترم دانشکده در کنار توجه وافری که به زیباسازی دانشکده دارند گوشه چشمی هم به آن بیندازند . اولیا و علمای دانشکده به همراه طرفدارانشان با بازتولید خودشان و میدان ندادن به دیگر اندیشه ها و افراد ، در واقع مرگ خودشان را رقم می زنند ، زیرا باروری اندیشه شان به حضور اندیشه های متفاوت نیاز دارد . افکار اساتید دانشکده طی این چند دهه ، مانند برخی فیلم های صدا و سیما آنقدر تکرار شده که پوسیده و نزدیک است نوارش پاره شود ! اما استادها دوست دارند با زور مظلوم نمایی و تحریک هوادارانشان همچنان بر تکرار خود اصرار بورزند . علوم سیاسی و حقوق به این اساتید وابسته نیست که اگر بروند این علوم منحل شوند ، بلکه به شهادت در و دیوار این دانشکده ، این اساتیدند که رگ حیاتشان به علوم سیاسی و حقوق وابسته است که اگر نبودند این علوم آنها از چه سق می زدند و از کجا ارتزاق می کردند ؟ کدام یک از آنان نان فکر و اندیشه ی خودش را می خورد ؟ کدام یک روزی به حقوق و علوم سیاسی شک کرده اند جز اینکه مسحور آنها بوده اند ؟ هر کدام از آنها برای یادگرفتن این علوم تا خارج از مرزها به دنبالش دویدند تا مگر حداقل دکترای خود را از بورکینافاسو بگیرند !
ما صراحتا این وضعیت را (عدم وجود اساتید دگر اندیش ) تبعیض بزرگی علیه خود می دانیم و از زیر سوال بردن آن هیچ گونه ابایی نداشته و در صورت لزوم و عدم اقدام جدی مسئولین دانشگاه و دانشکده به طرح ادعای خود در سطح وزارتخانه متوسل خواهیم شد.
در ضمن هر گونه اهمال و نشان دادن ضعف مسئولین در برکناری اساتید متخلف ، نشان آزاد اندیشی و اصلاح طلبی بر سینه شان نیست بلکه نشان عقب ماندگی علمی و ترس است که بر تارک کارنامه مسئولیتشان خواهد درخشید.
1 مصداق بازی بغلی بگیر – چی را بگیرم – این کلاف را –چه کارش کنم ؟- بده بغلی !-بغلی بگیر -... (برگرفته از نظریه تئوری بازی ها )